سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به شخصی مسأله ای بیاموزد، مالکش می گردد . گفته شد : آیا وی را خرید و فروش هم می کند؟ فرمود : نه، بلکه امر و نهیش می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
یکشنبه 87 آذر 17 , ساعت 1:27 صبح
پاسخ:
هر چند در قرآن آیاتی وجود دارد که به گفته شیعه و اهل سنت‌، جز بر علی‌و برخی از امامان‌: بر هیچ کس دیگری قابل انطباق نیست‌; همچون آیة ولایت (مائده‌،55)، آیة مباهله (آل‌عمران‌،61) و... ولی به جهت مصالحی نام آنان بصراحت در قرآن نیامده است‌. یکی از دلیل‌های نیامدن نام امامان‌: در قرآن این است که قرآن فقط کلیات مسائل را بیان کرده و تبیین جزئیات آن‌، به پیامبر9 واگذار شده است‌. شخصی به نام ابوبصیر می‌گوید: از امام صادق‌پرسیدم‌: مردم می‌گویند چرا از حضرت علی‌و اهل بیت او نامی در قرآن کریم نیامده است‌؟ امام‌فرمودند: به کسانی که چنین اعتراضی می‌کنند، بگویید همان گونه که نماز در قرآن آمده‌، ولی سه یا چهار (رکعت‌) بودن آن مشخص نشده و پیامبر9 آن را برای مردم تفسیر کرد; همچنین زکات (در قرآن‌) نازل شده‌، ولی مقدار آن مشخص نشده و رسول خدا9 آن را برای مردم تفسیر کرد و... همین طور در قرآن نازل شده است که "أَطِیعُواْ اللَّه‌َ وَأَطِیعُواْ الرَّسُول‌َ وَأُوْلِی الاْ ?َمْرِ مِنکُم‌;(نسأ،59) از خدا و رسولش و اولی الامر اطاعت کنید." این آیه دربارة علی و حسن و حسین‌: نازل شده و پیامبر9 فرمود: هر که من مولای اویم‌، پس علی مولای اوست‌. (یعنی همان گونه که تفسیر جزئیات نماز، زکات و حج به پیامبر9 واگذار شده که دستورهای الهی را به مردم ابلاغ کنند، معرفی أولی‌الامر نیز به ایشان واگذار شده و پیامبر9 نیز آنها را به مردم معرفی کردند.) مثلاً وقتی این آیه نازل شد جابربن‌عبدالله انصاری برخاست‌... امام صادق‌سایر آیات و روایاتی را که در این باره آمده بیان فرمودند.(ر.ک‌: اصول کافی‌، شیخ کلینی‌;، ج 1، ص 286، مؤسسة الوفأ.) 
یکی دیگر از حکمت‌های نیامدن نام علی‌و اهل بیت‌: در قرآن این است که در این کتاب الهی‌، آیاتی دربارة اهل بیت‌: نازل شده که بسان تصریح به نام آنان و بهتر از تصریح است‌; مانند آیة 55 سورة مائده که می‌فرماید: "ولی‌ّ و سرپرست شما تنها خداوند و پیامبرش و افراد مؤمن هستند. افراد مؤمنی که نماز برپای داشته و در حال رکوع زکات می‌دهند" دانشمندان شیعه و اهل سنت نقل کرده‌اند که فقط حضرت علی‌در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر داد.(ر.ک‌: پیام قرآن‌، آیت‌الله مکارم شیرازی‌، ج‌، ص‌-213، انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین‌.) در نتیجه تفاوتی نداشت که خداوند متعال بفرماید: "سرپرست شما خداوند و رسولش و حضرت علی‌هستند یا این‌که صفاتی را از آن حضرت نقل کند که منحصر به فرد و فقط بر حضرت علی‌منطبق باشد." و کسی که به دنبال حقیقت باشد از هر دو گفتار یک مطلب را می‌فهمد; با این تفاوت که اگر نام حضرت علی‌بصراحت در قرآن می‌آمد، به احتمال قریب به یقین نااهلان قرآن را تحریف کرده‌، به سبب دشمنی با آن حضرت و محو و حذف نام ایشان از قرآن‌، در قرآن دست می‌بردند، چنان که تا مدتی تدوین احادیث پیامبر اکرم‌را به همین منظور ممنوع کردند; ولی در صورتی که با ذکر اوصاف گفته شود، دیگر افراد نااهل دست به تحریف آیات قرآن نزده و ولایت امیرمؤمنان علی‌نیز برای حقیقت‌جویان روشن می‌شود. 
شیعه و اهل سنت متفقند که پیامبر9 فرمود: من از میان شما می‌روم و دو چیز گرانبها در بین شما به یادگار می‌گذارم که 
اگر به آن دو متمسک شوید، هیچ گاه گمراه نمی‌شوید; کتاب خدا و اهل بیتم‌. خداوند دانا به من خبر داده که این دو هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. فقط در غایة‌المرام‌، ص‌-235، 82منبع از اهل سنت و 39 منبع از شیعه آمده که این حدیث را نقل کرده‌اند. ولی عدّه‌ای چون عمربن‌الخطاب در مریضی پیامبر9 که منجر به وفات آن حضرت شد، فریاد برآوردند که کتاب خدا برای ما کافی است و اجازه ندادند وصیت پیامبر9 نوشته شود; چون می‌دانستند که می‌خواهد دربارة اهل بیتش وصیت کند.(اجتهاد در مقابل نص‌، سید عبدالحسین شرف‌الدین‌، ترجمة علی دوانی‌، ص‌-181، نشر کتابخانة بزرگ اسلامی‌.) 
پس یقین بدانید که اگر حتی در یکصد آیه به صراحت نام حضرت علی‌می‌آمد، این عدّه آن آیات را از قرآن حذف کرده‌، می‌گفتند: بقیة قرآن برای ما کافی است و مردم نادان هم دم برنمی‌آوردند; چنان که به حضرت علی‌و حضرت زهرا3 آن همه آزار رساندند و مردم چیزی نگفتند. وانگهی خلیفة اوّل و دوم که صدها روایت از پیامبر9 را جمع‌آوری کرده و همه را سوزاندند.(ر.ک‌: اجتهاد در مقابل نص‌، همان‌، ص‌-162.) بعید نبود که جهت مطامع دنیایی خود، بسیاری از آیات قرآن را بسوزانند; افزون بر آن‌چه گذشت حکمت‌های دیگری نیز در نیامدن نام اهل بیت‌: در قرآن وجود دارد که بیان همة آنها در این مختصر نمی‌گنجد. 
ولی چنان‌که گذشت در قرآن آیاتی وجود دارد که به گفتة شیعه و سنّی دربارة امامت و ولایت و عصمت ائمه‌: نازل شده است‌; از آن جمله می‌توان به آیات زیر اشاره کرد: 
1. آیه اولی الامر(نسأ،59) که می‌فرماید:"یَـََّأَیُّهَا الَّذِین‌َ ءَامَنُوَّاْ أَطِیعُواْ اللَّه‌َ وَأَطِیعُواْ الرَّسُول‌َ وَأُوْلِی الاْ ?َمْر; ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا و پیامبر و اولیای امر خود اطاعت کنید." 
2. آیه‌، (انبیأ، 105) که می‌فرماید: "وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَن‌َّ الاْ ?َرْض‌َ یَرِثُهَا عِبَادِی‌َ الصَّـَـلِحُون‌َ ; و در حقیقت‌، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد." 
3. آیه تبلیغ (مائده‌، 67) که می‌فرماید: "یَـََّأَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ‌ْ مَآ أُنزِل‌َ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّم‌ْ تَفْعَل‌ْ فَمَا بَلَّغْت‌َ رِسَالَتَه‌; ای پیامبر آن‌چه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده‌، ابلاغ کن‌، و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای‌." 
4. آیه ولایت (مائده‌، 55) که می‌فرماید: "إِنَّمَا وَلِیُّکُم‌ُ اللَّه‌ُ وَرَسُولُه‌ُو وَالَّذِین‌َ ءَامَنُواْ الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلَوَة‌َ وَیُؤْتُون‌َ الزَّکَوَة‌َ وَهُم‌ْ رَ َکِعُون‌َ ; جز این نیست که ولی‌ّ شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز می‌خوانند و همچنان که در رکوعند انفاق می‌کنند." 
در روایتی که شیعه و اهل سنت آن را نقل کرده‌اند می‌خوانیم‌: 
از جابربن‌عبدالله انصاری نقل شده است که از: "وقتی خدای عزوجل آیه شریفه‌: "یَـََّأَیُّهَا الَّذِین‌َ ءَامَنُوَّاْ أَطِیعُواْ اللَّه‌َ وَأَطِیعُواْ الرَّسُول‌َ وَأُوْلِی الاْ ?َمْرِ مِنکُم‌..." را بر پیامبر گرامیش "محمّد9" نازل کرد، به آن حضرت گفتم‌: یا رسول‌الله! خدا و رسولش را شناختیم‌، اولی‌الامر که خداوند اطاعت آنان را در ادامة اطاعت تو قرار داده کیست‌؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من‌اند و امامان مسلمانان بعد از من که اولشان علی‌بن‌ابی‌طالب و سپس حسن و آن‌گاه حسین و بعد از او علی‌بن‌الحسین و سپس محمدبن‌علی است که در تورات معروف به باقر است‌، و تو به زودی او را درک خواهی کرد. 
چون او را دیدار کردی از طرف من سلامش برسان‌. 
و سپس صادق جعفربن‌محمّد و آن‌گاه حسن‌بن‌علی و آخرین امام همنام من است‌، که هم‌، نامش نام من (محمّد) و هم‌، کنیه‌اش کنیة من (ابوالقاسم‌) است‌. او حجت خدا بر روی زمین و بقیة‌الله و یادگار الهی در بین بندگان خدا و پسر حسن‌بن‌علی است‌.(ر.ک‌: ینابیع‌المودّه‌، سلیمان بن‌القندوزی الحنفی‌، ج 1، ص 341 ـ 351، دارالاسوة‌للطباعة و النشر.)



یکشنبه 87 آذر 17 , ساعت 1:22 صبح
پاسخ:
در روایات آمده است :که یکی از روزهایی که پیغمبر اکرم (ص) در خانة ام سلمه بود، جبرئیل آیه «إنّما یرُید الله ِلیذهب عَنکم الرِجس أَهل البَیت و یُطهِرکم تطهیراً» را بر آن حضرت نازل کرد. آنگاه رسول اکرم (ص) حسن، حسین ، فاطمه و علی (علیهم السلام) را احضار کرده، اطراف خود نشاند. سپس پارچه ای ـ یا عبای پشمین خود را بر سر همگی کشید و با خواندن این آیه، عرضه داشت:

«اَلّلهم هؤلاء أَهلُ بَیتی، اللّهم أَذهِب عَنهم الرِجس وطَهّرِهم تَطهیراً»؛ [خدایا! اهل بیت من اینها هستند. خدایا! رجس و پلیدی را از اینها دور کن و مطهّرشان گردان.]

امّ سلمه بادیدن این صحنه گفت: یا رسول الله! آیا من نیز در این مجموعه داخل و مشمول این آیه هستم؟ فرمود: تو بر مکانت و منزلت خود هستی، تو بر خیر هستی؛ «أنتِ علی مکانکِ وإنکِ علی خیرٍ». آنچه که گذشت اصل ماجرا بود، لیکن برخی خصوصیات جالب توجه در این ماجرا وجود دارد که در پاره ای از روایات از زبان امّ سلمه این گونه نقل شده است: 

حضرت رسول (ص) به من فرمود: تو بر خیر هستی، تو از همسران پیغمبر هستی، ولی نگفت: تو از اهل بیت هستی؛ «إنّک إلی خیر، إنّک من أزواج النبیّ» وما قال: إنک من أهل البیت. (شواهد التنزیل2/24) 

آن حضرت به من فرمود: [تو از زنان شایستة من هستی، لیکن اگر به من فرموده بود: تو از اهل بیت هستی، برایم بهتر بود از هر چه که خورشید بر آن می‏تابد و از آن غروب می‏کند] فقال رسول الله (ص): «أنْتِ منْ صالحِ نسائی» فلو کان قال: نعم کان أحبّ إلیّ ممّا تطلع علیه الشمس و تغرب. (شواهد التنزیل 2/87، ح 764) 

تذکّر: این حدیث و امثال آن بیانگر غبطة امّ سلمه از عدم توفیق حضور در آن جمع است.

[سَر خود را زیر عبا داخل کردم و گفتم: ای پیامبر خدا! من نیز با شما هستم؟ فرمود: تو بر خیر هستی] فأدخلتُ رأسی فی الکساء فقلت: یا رسول الله! وأنا معکم فقال : «إنک إلی خیر» (بحار35/222)

بعد از آن دعای او دربارة پسر عمّش، علی و فرزندان او تمام شد، مرا وارد کرد.

این جمله نشان می‏دهد که رسول اکرم (ص) خواسته است با در نظر گرفتن مو قعیت و شخصیت امّ سلمه، عنایتی در حقّ او کند تا از او دلجویی شده باشد.

بادیدن این صحنه، کسا و عبا را بلند کردم که وارد شوم. آن حضرت از دستم کشید و نگذاشت وارد شوم. آنگاه به من فرمود: تو بر خیر هستی؛ «قالت أُم سلمة رضی الله عنها: فَرفَعتُ الکَساء لِأَدخل معَهم فَجَذَبه مِن یَدی» وقال: «إِنّک عَلی خَیر» (در المنثور6/604 ،احزاب/33).

پیغمبر اکرم (ص) عبای خود را بر روی زمین پهن کرد و همه را روی آن نشاند. سپس چهار طرف عبا را با دست چپ خود گرفته، روی سرشان آورد و دست راست خودش را بالا گرفت و گفت: «هؤلاء أَهل البَیت فَأذْهِبْ عَنهم الرِجس وطَهِِّرهم تَطهیراً» (جامع البیان 22/7)

رسول اکرم (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) در خانة من بودند. من خزیره ای برای آنان درست کردم، خوردند و خوابیدند. 

سپس آن حضرت عبا یا قطیفه ای روی آنها کشید و گفت: «اَللّهم هؤلاء أَهل بَیتی أِذْهب عَنهم الرِجس و طَهِّرهم تطهیراً». (جامع البیان، تفسیر طبری، ذیل آیة 33)

مجموع این روایت بیان گر اهتمام پیغمبر اکرم (ص) برای نقل و بیان آیة تطهیر و تلاش آن حضرت برای معرفی و تعیین مصادیق اهل بیت است.

البته ام سلمه از زن های صالح و شایسته رسول اکرم (ص) و شخصیتی بود که نزد شیعه و سنی از احترام ویژه ای برخوردار است و ائمة اطهار (علیهم السلام) از او به عظمت یاد می‏کردند، لیکن رسول اکرم (ص) حاضر نشد او را در آن مجموعه، داخل کند. از این رو وقتی که عبا را بلند کرد تا داخل شود حضرت رسول (ص) آن را کشید و از دست او گرفت . چنان که بعد از پهن کردن عبا و نشستن خمسة طیبه روی آن، اطراف عبا را جمع کرد. شاید بدین جهت که ام سلمه یا دیگران در اطراف و گوشه های آن ننشینند.

در عین حال ام سلمه، که به حساسیت موضوع و ویژگی موقعیت پیش آمده توجّه داشت، سئوال کرد آیا من نیز داخل هستم؟ رسول اکرم (ص) با احترام به او گفت: نه. تا جایی که ام سلمه آرزو می‏کرد ای کاش مرا نیز داخل می‏کرد. هم چنین می‏گفت: اگر به من می‏فرمود: آری، برایم بهتر بود از آنچه که آفتاب بر آن می‏تابد و از آن غروب می‏کند.

تذکّر: وقوع ماجرا در خانة امّ سلمه نشانة عظمت و موقعیت آن بانو است و اجازة ورود ندادن به او در حقیقت تنبّهی است که وقتی امّ سلمه با مقام ‏خاصی که دارد جزو اهل بیت نیست افراد دیگر حتماً از این عنوان خارج هستند.

اختلافی که در نقل ام سلمه از این حادثه مشاهده می‏شود ممکن است از آن جهت باشد که حادثه یک بار واقع شده، لیکن هر بار که ام سلمه نقل می‏کرده، به یک گوشه آن اشاره می‏کرده است..

شبیه این روایت دربارة عایشه (در المنثور 6/ 603) و زینب (بحار35/ 222، ینابیع المودّة/ 108) نیز نقل شده است که بر فرض صحت سند، می‏توان گفت: احتمال دارد یک حادثه بوده، ولیکن آنها نیز حضور داشتند و شبیه سخن ام سلمه را به رسول اکرم گفته و جوابی نظیر همان جواب را از آن حضرت دریافت کرده باشند. البته برخی احتمال تعداد و تکرار ماجرا را داده اند.

 شبیه این روایت با تفضیل بیشتری از فاطمة زهرا (س) نیز نقل شده (احقاق الحق2/554) و به حدیث کسا مشهور است که به آخر کتاب مفاتیح الجنان الحاق شده است. مقایسة حدیث کسا با احادیث قبلی این احتمال را تقویت می‏کند که این حادثه در خانه حضرت زهرا (علیها السلام) نیز واقع شده است.



یکشنبه 87 آذر 17 , ساعت 12:50 صبح
پاسخ: از نگاه شیعه، خلیفه و امام باید دارای این شرایط باشد:
 1.افضیلت؛ 2. اعلمیت؛ 3. عصمت؛ 4. منصوب شدن از جانب خدا/
 از آیه «و جعلنا هم ائمْ یهدون بامرنا{1} و اذا بتلی ابراهیم ربّه بکلمات فاتهنّ قال انّی جاعلک للنّاس اماماً قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدی الظالمین{2} یا داود انّا جعلناک خلیفْ فی الارض فاحکم بین النّاس بالحقّ»{3} بدست می‏آید که خداوند امام را برای مردم تعیین می‏کند. لذا اقوام بسیاری در صدر اسلام نزد پیامبر اکرم(ص) می‏آمدند و به آن حضرت پیشنهاد می‏کردند ما به شرطی اسلام می‏آوریم که جانشین خویش را از ما قرار دهی؛ از جمله که پیامبر در موسم حج قوم بنی عامر را دعوت به اسلام کردند رئیس و بزرگ آن قوم به پیامبر(ص) گفت ما به شرطی اسلام می‏آوریم که جانشین خویش را از قوم ما قرار دهید، اما آن حضرت فرمود: «الامرالی الله یضعه حیث یشأ» «ولم یکن ذلک الامر مختصاً بالنبی»، تعیین جانشینی پیامبر تنها مختص پیامبر نیست، بلکه خداوند هر کسی را بخواهد خلیفه و جانشین پیامبر قرار دهد.{4} نباید روایات فراوان، که پیامبر بارها در منابستهای مختلف به این وظیفه عمل نمود و حضرت علی را به جانشینی خویش معرفی فرمود. وقتی آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» بر پیامبر نازل شد، پیامبر اکرم(ص) چهل نفر از اقوام و نزدیکان خویش را دعوت کرد تا رسالت خویش را به آنان اعلام کند. در آن جلسه، سه بار پیامبر اکرم(ص) به حاضرین که همه از بنی هاشم بودند فرمود: هر کسی امروز از همه جلوتر ایمان بیاورد و رسالت مرا تصدیق نماید او وصیّ و خلیفه بعد از من است. همه حاضرین سکوت کردند جز حضرت علی(ع) که از همه کوچکتر بود و بلند شد و اعلام کرد که من به آنچه شما فرمودید ایمان آوردم، پیامبر(ص) در مرتبه سوم با اشاره به حضرت علی(ع) فرمود: «هذا اخی و وصی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا»، این برادر و وصی و جانشین من در میان شما مسلمانان است. پس آنچه می‏گوید گوش فرا دهید و از دستورهای او پیروی نمائید.{5}
 احمد در کتاب مسندش و بخاری و مسلم در صحاح خودشان از طریقای مختلف ذکر کردند پیامبر وقتی می‏خواست به جنگ تبوک برود حضرت علی(ع) را در شهر مدینه جای خویش گذاشت تا از هل بیت پیامبر سرپرستی و محافظت کند. حضرت علی(ع) به پیامبر گفت: «ماکنت او ثر ان تخرج فی وجه الا و انا معک»، من در شهر مدینه نمی‏مانم در حالی که تو از شهر مدینه خارج می‏شوی مگر من هم همراه شما باشم، پیامبر اکرم(ص) به او جواب فرمود: «اما ترضی ان تکون منی بمنزلْ هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی»، آیا راضی نیستی نسبت به تو من همان نسبت هارون به موسی باشد مگر بعد از موسی پیامبری بود ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد{6}/
 علامه امینی در کتاب الغدیر از 110 نفر از اصحاب و 84 نفر از تابعین و بسیاری از علمای شیعه و سنی نقل کرده که در روز هیجدهم ذی حجه در محل غدیر خم در منزلگاهی جحفه که محل انشعاب خطوط کاروانی به مدینه و مصر و شام و غیره بود و حجاج از یکدیگر جدا می‏شدند و هر کدام به شهر و دیار خود باز می‏گشتند، رسول خدا درآنجا به کاروانیان دستور توقف داد و مقرر داشت تا در همان جا فرود آیند. آن گاه فرمان داد تا آن جمعیت بسیار که بنا به قولی بالغ بر 12000 نفر بودند متفرق نشوند. سپس مقرر داشت تا مردم را به ادای نماز جماعت فرا خواند. رسول خدا(ص) نمازظهررا با انبوه جمعیت حاجیان درآن گرمای طاقت فرسا بجا آورد،سپس برخاست و به سخنرانی پرداخت و در آخر فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم»؛ آیا من از شما مؤمنین به خود شما شایسته‏تر نیستم. همه حاضرین در پاسخ گفتند بلی یا رسول الله. پس آن حضرت دست حضرت علی(ع) را گرفتند و بلند کردند تا آن جا که همه مردم سپیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند. سپس پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ هر کسی که من مولی و سرپرست او هستم پس این علی نیز مولی و سرپرست اوست. بعد از آن، در حق حضرت علی(ع) دعا کرد و فرمود: «اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، خدایا دوست بدار دوست دار علی را و دشمن بدار دشمن علی را و یاری کن کسی را که علی را یاری کند و ذلیل و خار گردان کسی را که با علی در افتد. بعد از دعای پیامبر، حاضرین «آمین» گفتند و مسلمانان، از جلمه خلیفه اول و خلیفه دوم به حضرت علی(ع) تبریک گفتند{7}/
 علاوه بر دلائل نقلی بر تعیین جانشینی پیامبر، عقل سلیم نیز حکم می‏کند اگر کسی بخواهد مسافرت طولانی برود برای سرپرستی و نگهداری خانواده و عیالش جانشین و نماینده‏ای تعیین می‏کند تا از آنان مواظبت و نگهداری کند. چطور ممکن است پیامبری که 23 سال برای نشر و ترویج اسلام زحمتها کشیده و مشقات بسیاری متحمل شده، حالا که می‏خواهد به سفر ابدی عزیمت نماید برای حفظ اتمام زحمتهای 23 ساله‏اش جانشینی تعیین نکردند و انتخاب آن را به مردم واگذار کردند تا مردم آن را انتخاب کنند/
 اهل‏سنّت می‏گویند پیامبر اکرم(ص) کسی را به عنوان جانشینی خویش منصوب نکرد و آن را به مردم واگذار کردند تا مردم آن را انتخاب کنند. لذا بعد از رحلت پیامبر اسلام افراد محدودی جلسه سقیفه بنی ساعده را تشکیل دادند و چون خلیفه اول از همه حاضرین پیرتر بودند او را به خلافت و جانشینی پیامبر(ص) انتخاب کردند و بعضی از مردم با او بیعت کردند و او کمتر از سه سال در مقام خلافت بر مردم حکومت کرد و لحظه آخر در بستر مرگ، عمر را که از مهاجران قریش بود به جانشینی خودش تعیین کرد/
 مردم نیز پس از مرگ خلیفه اول و بنا به دستو او، حکومت عمر را پذیرفتند و با او بیعت کردند و او دوازده سال بر مردم حکومت کرد.{8} دلیل این که شیعه ابوبکر و عمر و عثمان را به عنوان خلیفه قبول ندارد این است که آنان شرایط را که ذکر کردیم دارا نیستند. شیعه حضرت علی(ع) را جانشین پیامبر و امام اول می‏داند؛ چون خلافت و جانشینی پیامبر تنصیصی است و پیامبر حضرت علی را جانشین خویش قرار دادند و تنها آن حضرت شایستگی این مقام و منزلت را داشتند، ولی متأسفانه تاریخ گواه این است که حضرت علی(ع) با آن شایستگی‏هایی که داشتند 25 سال خانه نشین شدند و حقش را غصب کردند و بر کرسی خلافت نشستند/
 [1]. سوره انبیأ، آیه 73/
 [2]. سوره بقره، آیه 124/
[3]. سوره ، آیه 26/
 [4]. السّیرْ النّبویه، ابن هشام، ج 2، ص 424-425، چاپ بیروت/
 [5]. تاریخ طبری، ج 2، ص 63/
 [6]. صحیح مسلم، ج 14، ص 175، چاپ بیروت، داراحیأ التراث العربی، صحیح بخاری، ج 6، ص 309، چاپ بیروت دارالقلم/
 [7]. الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 14 به بعد چاپ ایران، دارالکتب الاسلامیه/
 [8]. نقش عایشه در تاریخ اسلام، چاپ دوم، ج 1، ص 143-144/



<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ